اولین پیاده روی مامان وایلیا ناز
پسرم خوشگلم نازم عاشقتم روز شنبه ای با همدیگه از خونه خودمان رفتیم خونه خاله نعیمه خیلی تو راه بهمون خوش گذشت و تو اولین باری بود که این همه راه می رفتی( تاتی می کردی) ای خدا دوست داشتم بغلت کنم اونقدر بوست کنم تا لپت قرمز قرمز شه ایلیا من البته اینقدر با ذوق راه می رفتی وهر چند دقیقه که چشمت به سنگ های بزرگی می افتاد خم می شدی می خواستی بکنی تو دهنت وای میبایست به زور ازت بگیرم یا تو راه یه تراکتور دیدیم چقدر با تعجب نگاه می کردی بهش و بچه های کوچه که داشتند دوچرخه سواری می کردن وباز تو به تماشا انها مشغول بودی پسرم دست به نوشتن من خوب نیست یعنی از همون اول ادبیات من ضعیف بوده بخاطر همین جمله فعل مفعولش جور نمیشه ...
نویسنده :
حسنامامان ایلیا
10:36